فروغ فرخ زاد...آسمان همچون صفحه ی دل منروشن از جلوه های مهتاب استامشب از خواب خوش گریزانمکه خیال تو خوشتر از خواب ستخیره بر سایه های وحشی بیدمی خزم در سکوت بستر خویشباز دنبال نغمه ای دلخواهمی نهم سر به روی دفتر خویشتن صدها ترانه می رقصددر بلور ظریف آوایملذتی ناشناس و رویا رنگمی دود همچو خون به رگهایمآه ، گویی ز دخمه ی دل منروح شبگرد مه گذر کردهیا نسیمی در این ره متروکدامن از عطر یاس تر کردهبر لبم شعله های بوسه ی تومی شکوفد لاله ی گرم نیازدر خیالم ستاره ای پُر نورمی درخشد میان هاله ی رازناشناسی درون سینه ی منپنجه بر چنگ و رود می سایدهمره نغمه های موزونشگوییا بوی عود می آیدآه ، باور نمی کنم که مرابا تو پیوستنی چنین باشدنگه آن دو چشم شورافکنسوی من گرم و دلنشین باشدبی گمان زان جهان رویاییزهره بر من فکنده دیده ی عشقمی نویسم به روی دفتر خویشجاودان باشی ای سپیده عشق بخوانید, ...ادامه مطلب
حسین منزوی...مرا آتش صدا کن تا بسوزانم سراپایتمرا باران صلا ده تا ببارم بر عطشهایتمرا اندوه بشناس و کمک کن تا بیامیزممثال سرنوشتم با سرشت چشم زیبایت!مرا رودی بدان و یاریام کن تا درآویزمبه شوق جذبهوارت تا فرو ریزم به دریایتکمک کن یک شبح باشم مه آلود و گم اندر گمکنار سایهی قندیلها در غار رویایتخیالی، وعدهای، وهمی، امیدی، مژدهای، یادیبه هر نامی که خوش داری تو بارم ده به دنیایتاگر باید زنی همچون زنان قصهها باشینه عذرا دوستت دارم نه شیرین و نه لیلایتکه من با پاکبازیهای ویس و شور رودابهخوشت میدارم و دیوانگیهای زلیخایت!اگر در من هنوز آلایشی از مار میبینیکمک کن تا از این پیروزتر باشم در اغوایتکمک کن مثل ابلیسی که آتشوار میتازدشبیخون آورم یک روز یا یک شب به پروایتکمک کن تا به دستی سیب و دستی خوشهی گندمرسیدن را و چیدن را بیاموزم به حوایت!مرا آن نیمهی دیگر بدان آن روح سرگردانکه کامل میشود با نیمهی خود روح تنهایت! بخوانید, ...ادامه مطلب
فاضل نظری...غمخوار من به خانهی غمها خوش آمدیبا من به جمع مردم تنها خوش آمدیبین جماعتی که مرا سنگ میزنندمیبینمت برای تماشا خوش آمدیراه نجات از شب گیسوی دوست نیستای من، به آخرین شب دنیا خوش آمدیپایان ماجرای من و عشق روشن استای قایق شکسته به دریا خوش آمدیبا برف پیریام سخنی بیش از این نبودمنت گذاشتی به سر ما خوش آمدیای عشق ای عزیزترین میهمان عمردیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی! بخوانید, ...ادامه مطلب
شفیعی کدکنی...بخوان به نام گلِ سرخ، در صحاری شبکه باغها همه بیدار و بارور گردندبخوان، دوباره بخوان تا کبوتران سپیدبه آشیانهی خونین دوباره برگردندبخوان به نام گل سرخ، در رواق سکوتکه موج و اوج طنینش ز دشتها گذردپیامِ روشن بارانز بام نیلی شبکه رهگذارِ نسیمش به هر کرانه بردز خشکسال چه ترسی؟ که سد بسی بستند:نه در برابر آبکه در برابر نورو در برابر آواز و در برابر شور…دراین زمانهی عسرتبه شاعران زمان برگ رخصتی دادندکه از معاشقهی سرو و قمری و لالهسرودها بسرایند ژرفتر از خوابزلالتر از آبتو خامشی، که بخواند؟تو میروی، که بماند؟که بر نهالکِ بی برگِ ما ترانه بخواند؟از این گریوه به دوردر آن کرانه ببین:بهار آمده، از سیمِ خاردار گذشتهحریق شعلهی گوگردی بنفشه چه زیباست!هزار آینه جاریستهزار آینهاینکبه همسراییِ قلبِ تو میتپد با شوقزمین تهیست زِ رندان:همین تویی تنهاکه عاشقانهترین نغمه را دوباره بخوانیبخوان به نام گل سرخ و عاشقانه بخوان:«حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی» بخوانید, ...ادامه مطلب
حسین منزوی... ای عشق! همّتی کن ،رنجم به سر بَر ای عشق!از پا نشسته داری ،دستی بر آور ای عشق!پیریّ و هم تو دانی ،آن جادوی جوانیآری تو هم قدیمی ،هم نا مکرّر ای عشق!ما خسته ایم و تشنه ، تو سایه ای و چشمه, ...ادامه مطلب
حسین منزوی... عجب لبی! شکرستان که گفتهاند، اینستچه بوسه! قندِ فراوان که گفتهاند اینستبه بوسه حکمِ وصالِ مرا مُوَشَّح کنکه آن نگینِ سلیمان که گفتهاند اینست!تو رمزِ حُسنی و میگُنجیام به حس امان, ...ادامه مطلب
شفیعی کدکنی... آن روز که در عشق سرانجام بمیرممپسند که دلداده ناکام بمیرمآیا بود ای ساحل امید که روزیچون موج در آغوش تو آرام بمیرم ؟چون شبنم گلها سحر از جلوه خورشیددر پرتو روی تو سرانجام بمیرمآن مرغک آزرده عشقم که روا نیستدر گوشه ی افسرده این دام بمیرممپسند که در گوشه تنهایی و غمهاچون شمع ، عیان سوزم و گمنام بمیرم , ...ادامه مطلب
محمدعلی بهمنی... نمیدانم چرا ، اما تو را هرجا که می بینمکسی انگار می خواهد ز من ، تا با تو بنشینمتن یخ کرده ، آتش را که می بیند چه می خواهد ؟همانی را که می خواهم ، ترا وقتی که می بینمتو تنها می توانی, ...ادامه مطلب
حافظ... چه لطف بود که ناگاه رشحه قلمتحقوق خدمت ما عرضه کرد بر کرمتبه نوک خامه رقم کردهای سلام ، مراکه کارخانه دوران مباد بی رقمت...نگویم از من بیدل به سهو کردی یادکه در حساب خرد نیست سهو بر قلمتمرا, ...ادامه مطلب
احمدرضا احمدی... پنجره را می گشایم. برف ها سرانجام آب شدند. بنفشه ها از زیر برف ها قد افراخته بهار را به خورشید صبحگاهی باز می گردانند. با چشمی از من که در زمستان تیره شد، بنفشه ها را از پشت پرده ای , ...ادامه مطلب
شفیعی کدکنی... به جان، جوشم که جویای تو باشمخَسی بر موج دریای تو باشمتمامِ آرزوهای منی، کاشیکی از آرزوهای تو باشم! , ...ادامه مطلب
عباس صفاری... زمستان را فقطبه خاطر تو دوست دارمبه خاطر لباس های گرم زمستانی اتکه هر چه سردتر می شودزیباتر ات می کنندبه خاطر پالتوی کمر تنگی که قدت رابلندتر نشان می دهدبه خاطر آن پلی ور سفید یقه اسکیک, ...ادامه مطلب
حسین منزوی... هزار درد مرا، عاشقانه درمان باش هزار راه مرا، ای یگانه پایان باش! برای آنکه نگویند، جستهایم و نبود تو آنکه جسته و پیداش کردهام، آن باش وبلاگ دوباره کلمه زنده کن این خستهی خزانزده را حلول کن, ...ادامه مطلب
شمس لنگرودی... وبلاگ وبلاگ زنده کلمه کلمه باد بال خدا که فرو می افتد و درست روی شانۀ من می نشیند، وبلاگ وبلاگ زنده کلمه کلمه باد! وبلاگ وبلاگ زنده کلمه کلمه باد آفتاب سحر که سرش را می چرخاند، پیدایت می کند و تلالو اولش را برای تو پست می کند، وبلاگ وبلاگ زنده کلمه کلمه باد! وبلاگ وبلاگ زنده کلمه کلمه باد د, ...ادامه مطلب
عمران صلاحی... به هوا وبلاگ نیازمندم کلمه به کمی هوای تازه ! به کمی درخت و قدری گل و سبزه و تماشا به پلی که می رساند یخ و شعله را به مقصد... به کمی قدم زدن کنار این دل و به قایقی که واکرده طناب و رفته ر, ...ادامه مطلب