وحید عیدگاه...
تو ای بهانه ی زیبای هر ترانه ی من
خلیج من، خزر من، مدیترانه ی من
ببین به ذهن درختان راه خانه ی تو
چگونه مانده غزل های عاشقانه ی من!
به جز خیال تو این روزها که می گیرد
نشانی از شب بن بست بی نشانه ی من؟
خوشا هوای تو و سرپناه آغوشت
که آسمان من این است و آسمانه ی من
سیاه داشت به تن چشم تو ولی ننشست
به سوگواری اندوه بی کرانه ی من
دلم برای سرودن غم تو را کم داشت
به یادم آمدی و جور شد بهانه ی من...
به سان برف که بر دوش کاج کوچه نشست
بریز خستگی ات را به روی شانه ی من
نمی زنی پر و بالی وگرنه راهی نیست
از آشیانه ی تو تا به آشیانه ی من
نیامدی که پس از برگ برگ پژمردن
دوباره گل کند احساس شاعرانه ی من
تو باشی و به قدم رنجه ی تو پر بکشیم
من و قناری غمگین زنگ خانه ی من!
بیداد...برچسب : نویسنده : chakavakebidado بازدید : 82