حافظ...
یا رب! سببی ساز که یارم به سلامت
بازآید و برهاندم از بند ملامت
خاک ره آن یار سفرکرده بیارید
تا چشم جهان بین کنمش جای اقامت!
فریاد که از شش جهتم راه ببستند
آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت!
حاشا که من از جور و جفای تو بنالم
بیداد لطیفان همه لطف است و کرامت!
امروز که در دست توام مرحمتی کن
فردا که شوم خاک، چه سود اشک ندامت؟
ای آن که به تقریر و بیان دم زنی از عشق
ما با تو نداریم سخن، خیر و سلامت!
درویش! مکن ناله ز شمشیر احبا
کاین طایفه از کشته ستانند غرامت!
در خرقه زن آتش که خم ابروی ساقی
بر میشکند گوشه ی محراب امامت!
کوته نکند بحثِ سرِ زلف تو حافظ ،
پیوسته شد این سلسله تا روز قیامت .
برچسب : بیداد لطیفان همه لطف است و کرامت, نویسنده : chakavakebidado بازدید : 167