حسین منزوی...
شبی که می گذرد با تو بی کران خوش تر
که پای بند تو ، وارسته از زمان خوش تر!
برای مستی و دیوانگی ، می و افیون
خوش اند هر دو و چشمت ز هر دوان خوش تر
ز گونه و لب تو ، بوسه بر کدام زنم ؟
که خوش تر است از آن و این از آن خوش تر
ستاره و گل و آیینه و تو ، جمله خوش آید
ولی تو از همگان میان شان خوش تر!
خوشا جوانی ات از چشمه های روشن جان
خوشا ! که جان جوان از تن جوان خوش تر
درآ ، به چشم من ای شوکت زمینی تو
به جلوه از همه خوبان آسمان خوش تر
مرا صدا بزن آه ! ای مرا صدا زدنت
هم از ترنم بال فرشتگان خوش تر !
خوش است از همه با هر زبان روایت عشق
ولی روایت ِ آن چشم مهربان خوش تر
ز عشق های جوانی ، عزیزتر دارم
تو را ، که گرمی خورشید در خزان خوش تر..
بیداد...
برچسب : نویسنده : chakavakebidado بازدید : 183