بیداد

متن مرتبط با «و من چگونه بی تو نگیرد دلم؟» در سایت بیداد نوشته شده است

دوباره...

  • حسین منزوی...دوباره راه غنا می زند ترانه ی مندوباره می شکفد شعر عاشقانه ی مندوباره می گذرد بعد از آن سیه توفاننسیم پاک نوازش بر آشیانه ی من!مگر صدای بهاری شنیده از سویی ؟که کرده جرات سر بر زدن جوانه ی منتو شاید آن زن افسانه ای که می آریبه هدیه با خود خورشید را به خانه ی منتو شاید آمده ای سوی من که بر داریبه مهر، بار غریبی ام را ز شانه ی مندعا کنیم که روزی امید من باشیبرای زیستن امروز ای بهانه ی منبرای تو غزلی عاشقانه ساخته امتو ای شکفتگی ات مطلع ترانه ی من! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • می خوانم ات...

  • عمران صلاحی...نامت را بر زبان می آورمدريا بر من گسترده تر می شوددريايی که ادامه ی گيسوان توستکلام ات را سرمه ی چشم می کنمآفتاب و ماه و ستارگان رادر آب ها می بينممي خوانم ات .موجی بلند به ساحل می دود و دست می گشايدصدفی پلک می زندو تو در گيسوانت می تابی . بخوانید, ...ادامه مطلب

  • مرا آن نیمه‌ی دیگر بدان آن روح سرگردان...

  • حسین منزوی...مرا آتش صدا کن تا بسوزانم سراپایتمرا باران صلا ده تا ببارم بر عطش‌هایتمرا اندوه بشناس و کمک کن تا بیامیزممثال سرنوشتم با سرشت چشم زیبایت!مرا رودی بدان و یاری‌ام کن تا درآویزمبه شوق جذبه‌وارت تا فرو ریزم به دریایتکمک کن یک شبح باشم مه آلود و گم اندر گمکنار سایه‌ی قندیل‌ها در غار رویایتخیالی، وعده‌ای، وهمی، امیدی، مژده‌ای، یادیبه هر نامی که خوش داری تو بارم ده به دنیایتاگر باید زنی همچون زنان قصه‌ها باشینه عذرا دوستت دارم نه شیرین و نه لیلایتکه من با پاکبازی‌های ویس و شور رودابهخوشت می‌دارم و دیوانگی‌های زلیخایت!اگر در من هنوز آلایشی از مار میبینیکمک کن تا از این پیروزتر باشم در اغوایتکمک کن مثل ابلیسی که آتشوار می‌تازدشبیخون آورم یک روز یا یک شب به پروایتکمک کن تا به دستی سیب و دستی خوشه‌ی گندمرسیدن را و چیدن را بیاموزم به حوایت!مرا آن نیمه‌ی دیگر بدان آن روح سرگردانکه کامل می‌شود با نیمه‌ی خود روح تنهایت! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • دانه ی فلفل سیاه و خال مهرویان سیاه...

  • حامد عسگری...با من برنو به دوش یاغی مشروطه خواهعشق کاری کرده که تبریز می سوزد در آهبعدها تاریخ می گوید که چشمانت چه کرد؟با من تنها تر از ستارخان بی سپاه موی من مانند یال اسب مغرورم سپیدروزگار من شبیه کتری چوپان سیاه هرکسی بعد از تو من را دید گفت از رعد و برقکنده ی پیر بلوطی سوخت نه یک مشت کاهکاروانی رد نشد تا یوسفی پیدا شودیک نفر باید زلیخا را بیاندازد به چاهآدمیزادست و عشق و دل به هر کاری زدنآدم ست و سیب خوردن آدم ست و اشتباهسوختم دیدم قدیمی ها چه زیبا گفته اند"دانه ی فلفل سیاه و خال مهرویان سیاه" بخوانید, ...ادامه مطلب

  • چو همرهم تو نباشی سفر چه سود کند...

  • مولانا...مرا عقیق تو باید شکر چه سود کندمرا جمال تو باید قمر چه سود کندچو مست چشم تو نبود شراب را چه طربچو همرهم تو نباشی سفر چه سود کندمرا زکات تو باید خزینه را چه کنممرا میان تو باید کمر چه سود کندچو یوسفم تو نباشی مرا به مصر چه کارچو رفت سایه سلطان حشر چه سود کندچو آفتاب تو نبود ز آفتاب چه نورچو منظرم تو نباشی نظر چه سود کندلقای تو چو نباشد بقای عمر چه سودپناه تو چو نباشد سپر چه سود کندشبم چو روز قیامت دراز گشت ولیدلم سحور تو خواهد سحر چه سود کندشبی که ماه نباشد ستارگان چه زنندچو مرغ را نبود سر دو پر چه سود کندچو زور و زهره نباشد سلاح و اسب چه سودچو دل دلی ننماید جگر چه سود کندچو روح من تو نباشی ز روح ریح چه سودبصیرتم چو نبخشی بصر چه سود کندمرا به جز نظر تو نبود و نیست هنرعنایتت چو نباشد هنر چه سود کندجهان مثال درختست برگ و میوه ز توستچو برگ و میوه نباشد شجر چه سود کندگذر کن از بشریت فرشته باش دلافرشتگی چو نباشد بشر چه سود کندخبر چو محرم او نیست بی‌خبر شو و مستچو مخبرش تو نباشی خبر چه سود کندز شمس مفخر تبریز آنک نور نیافتوجود تیره او را دگر چه سود کند بخوانید, ...ادامه مطلب

  • بی آرزو...

  • احمد شاملو...ــ بی‌آرزو چه می‌کنی ای دوست؟ــ به ملال،در خود به ملالبا یکی مُرده سخن می‌گویم.شب، خامُش اِستاده هواوز آخرین هیاهوی پرند‌گانِ کوچدیرگاه‌ها می‌گذرد.اشکِ بی‌بهانه‌ام آیاتلخه‌ی این تالاب نیست؟□ــ از این گونهبی‌اشکبه چه می‌گریی؟ــ مگر آن زمستانِ خاموشِ خشکدر من است.به هر اندازه که بیگانه‌واربه شانه‌بَرَت سَر نهمسنگ‌باری آشناستسنگ‌باری آشناست غم. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • ای من ، به آخرین شب دنیا خوش آمدی...

  • فاضل نظری...غم‌خوار من به خانه‌ی غم‌ها خوش آمدیبا من به جمع مردم تنها خوش آمدیبین جماعتی که مرا سنگ می‌زنندمی‌بینمت برای تماشا خوش آمدیراه نجات از شب گیسوی دوست نیستای من، به آخرین شب دنیا خوش آمدیپایان ماجرای من و عشق روشن استای قایق شکسته به دریا خوش آمدیبا برف پیری‌ام سخنی بیش از این نبودمنت گذاشتی به سر ما خوش آمدیای عشق ای عزیزترین میهمان عمردیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • خوشا هوای تو و سرپناه آغوشت...

  • وحید عیدگاه...تو ای بهانه ی زیبای هر ترانه ی منخلیج من، خزر من، مدیترانه ی منببین به ذهن درختان راه خانه ی توچگونه مانده غزل های عاشقانه ی من!به جز خیال تو این روزها که می گیردنشانی از شب بن بست بی نشانه ی من؟خوشا هوای تو و سرپناه آغوشتکه آسمان من این است و آسمانه ی منسیاه داشت به تن چشم تو ولی ننشستبه سوگواری اندوه بی کرانه ی مندلم برای سرودن غم تو را کم داشتبه یادم آمدی و جور شد بهانه ی من...به سان برف که بر دوش کاج کوچه نشستبریز خستگی ات را به روی شانه ی مننمی زنی پر و بالی وگرنه راهی نیستاز آشیانه ی تو تا به آشیانه ی مننیامدی که پس از برگ برگ پژمردندوباره گل کند احساس شاعرانه ی منتو باشی و به قدم رنجه ی تو پر بکشیممن و قناری غمگین زنگ خانه ی من! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • آه جگر سوز...

  • فاضل نظری...از مهر چه گفتم من و از کینه چه گفتی؟آوخ که به این عاشق دیرینه چه گفتی!خون می چکد از بوسه گرمت چه بگویم؟ای نشتر جان سوز به این سینه چه گفتی؟!چون شمع سراپا شرر گریه ام ای خاربا این تن پر آبله و پینه چه گفتی؟ای کاش که از رستم پیروز نپرسنداز کشتن سهراب به تهمینه چه گفتی؟از خویش مکدر شد و چشم از همگان بستای آه جگرسوز!… به آیینه چه گفتی! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • ببین چگونه تو را دوست دارم...

  • شمس لنگرودی...نگاه کنپرندگان زمستانی ، چگونه در دل من خود را گرم می کنندو ماه نیمه ، در طراوت روحم ، نیم دیگر خود را می جویدببین چگونه تو را دوست دارمکه آفتاب یخ زده در رگ هایم می خزدو در حرارت خونم پناهی می جوید .دوستت دارماقیانوس هاکنار جوی خانه تو زانو می زنندو رد قدم های تو را می بویندتوفان هابه کناری می ایستندتا نسیم بلورینت بگذردتاریکی ها کنار خانه تو جمع می شوندتا طرح مردمکان تو را بگیرند .دستی که تو را خلق کرده بودتبعید شده از بهشتچشمی گریزت را دید و سخنی نگفتتبعید شده از بهشتتو راز بهشت رابا خنده های درخشانت فاش کرده یی .ای طعمه زندگی !بال ستاره های گمشده !تمشک غزل !طراوت شادمانی !بگذاربال در بال آفتاب غرق شده در افقبه سوی تو پارو کشمبگذاربا ستاره های زغال شده بر دو پاره آسمان بنویسمخون تباه شده در گلوی پلنگی زخمی بودم منکه دام تو درمانم کرد .دهانتآشیانه شادمانی استگلوینخفیه گاه پرنده رنگین کمانی که از کف شیطان گریختچشمتدو سوره از یاد رفته بودکه بر سر راهم یافتمدکمه های پیرهنتخرده ریز ستاره هایی استکه به دیدار تو از نرده آسمان خم شدندو در کف من افتادند .ای ماهی یونس !جرقه بی انتها !تو راساعت سازی کور با من آشنا کردکه راز زمان را نمی دیدو بال های تو را دیدم منکه در آسمان ها می جنبیدو انتظار شانه های مرا می کشیدبال نقره یی از صدفکه در اقیانوس تشنه جاودانگی غرقم کرد .غزال کرم پوشم که نهنگ بیابانی را صید کرده یی !تلالو جادو !حلاوت صبح ستاره شسته !خدایت بودمو تو را آفریدمتا سجده کنم در کنارت . بخوانید, ...ادامه مطلب

  • هراس نیست مرا تا تو در کنار منی...

  • حسین منزوی...کنون پرنده ی تو ــ آن فسرده در پاییز ــبه معجز تو بهارین شده است و شورانگیزبسا شگفت که ظرفیت ِ بهارم بودمنی که زیسته بودم مدام در پاییزچنان به دام عزیز تو بسته است دلمکه خود نه پای گریزش بود نه میل گریزشده است از تو و حجم متین تو ، پُر بارکنون نه تنها بیداری ام که خوابم نیزچگونه من نکنم میل بوسه در تو ، توییکه بشکنی ز خدا نیز شیشه ی پرهیزهراس نیست مرا تا تو در کنار منیبگو تمام جهانم زند صلای ستیزتو آن دیاری ، آن سرزمین ِ موعودیفضای تو همه از جاودانگی لبریزشکسته ام ز پس خود تمام ِ پُل ها رامن از تو باز نمیگردم ای دیار ِ عزیز !  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • بخوان به نام گل سرخ و عاشقانه بخوان...

  • شفیعی کدکنی...بخوان به نام گلِ سرخ، در صحاری شبکه باغ‌ها همه بیدار و بارور گردندبخوان، دوباره بخوان تا کبوتران سپیدبه آشیانه‌ی خونین دوباره برگردندبخوان به نام گل سرخ، در رواق سکوتکه موج و اوج طنینش ز دشت‌ها گذردپیامِ روشن بارانز بام نیلی شبکه رهگذارِ نسیمش به هر کرانه بردز خشکسال چه ترسی؟ که سد بسی بستند:نه در برابر آبکه در برابر نورو در برابر آواز و در برابر شور…دراین زمانه‌ی عسرتبه شاعران زمان برگ رخصتی دادندکه از معاشقه‌ی سرو و قمری و لالهسرودها بسرایند ژرف‌تر از خوابزلال‌تر از آبتو خامشی، که بخواند؟تو می‌روی، که بماند؟که بر نهالکِ بی برگِ ما ترانه بخواند؟از این گریوه به دوردر آن کرانه ببین:بهار آمده، از سیمِ خاردار گذشتهحریق شعله‌ی گوگردی بنفشه چه زیباست!هزار آینه جاریستهزار آینهاینکبه همسراییِ قلبِ تو می‌تپد با شوقزمین تهی‌ست زِ رندان:همین تویی تنهاکه عاشقانه‌ترین نغمه را دوباره بخوانیبخوان به نام گل سرخ و عاشقانه بخوان:«حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی» بخوانید, ...ادامه مطلب

  • من هوادار قدیمم بدهم جان عزیز...

  • سعدی...تو مپندار کز این در به ملامت برومدلم اینجاست بده تا به سلامت بروم!ترک سر گفتم از آن پیش که بنهادم پاینه به زرق آمده‌ام تا به ملامت بروممن هوادار قدیمم بدهم جان عزیزنو ارادت نه که از پیش غرامت بروم!گر رسد از تو به گوشم که بمیر ای سعدیتا لب گور به اعزاز و کرامت برومور بدانم به در مرگ که حشرم با توستاز لحد رقص کنان تا به قیامت بروم... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • غبار غم برود حال خوش شود حافظ..

  • حافظ ...صبا ز منزل جانان گذر دریغ مداروز او به عاشق بی‌دل خبر دریغ مدار !به شکر آن که شکفتی به کام بخت ای گلنسیم وصل ز مرغ سحر دریغ مدارحریف عشق تو بودم چو ماه نو بودیکنون که ماه تمامی نظر دریغ مدار!جه, ...ادامه مطلب

  • برف خوشنمای نقره بار تويی...

  • محمدعلی سپانلو...سنگ كهكشان منمگردن بلند آبشار تويی چتر كهنه ی پدربزرگ منمبرف خوشنمای نقره بار تويی .واگن سياه مانده از نبرد منمايستگاه اول بهار تويی .در تو آسمان،به خلوتی لطيف،خفته استاز جوانی بزرگ&nb, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها