شفیعی کدکنی...بخوان به نام گلِ سرخ، در صحاری شبکه باغها همه بیدار و بارور گردندبخوان، دوباره بخوان تا کبوتران سپیدبه آشیانهی خونین دوباره برگردندبخوان به نام گل سرخ، در رواق سکوتکه موج و اوج طنینش ز دشتها گذردپیامِ روشن بارانز بام نیلی شبکه رهگذارِ نسیمش به هر کرانه بردز خشکسال چه ترسی؟ که سد بسی بستند:نه در برابر آبکه در برابر نورو در برابر آواز و در برابر شور…دراین زمانهی عسرتبه شاعران زمان برگ رخصتی دادندکه از معاشقهی سرو و قمری و لالهسرودها بسرایند ژرفتر از خوابزلالتر از آبتو خامشی، که بخواند؟تو میروی، که بماند؟که بر نهالکِ بی برگِ ما ترانه بخواند؟از این گریوه به دوردر آن کرانه ببین:بهار آمده، از سیمِ خاردار گذشتهحریق شعلهی گوگردی بنفشه چه زیباست!هزار آینه جاریستهزار آینهاینکبه همسراییِ قلبِ تو میتپد با شوقزمین تهیست زِ رندان:همین تویی تنهاکه عاشقانهترین نغمه را دوباره بخوانیبخوان به نام گل سرخ و عاشقانه بخوان:«حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی» بخوانید, ...ادامه مطلب