ا. بامداد.. دوستش میدارم چرا که میشناسمش، به دوستی و یگانگی. ــ شهر همه بیگانگی و عداوت است. ــ هنگامی که دستان مهربانش را به دست میگیرم تنهایی غمانگیزش را درمییابم. □ اندوهش غروبی دلگیر است در غُربت و تنهایی. همچنان که شادیاش طلوعِ همه آفتابهاست و صبحانه ونانِ گرم، و پنجرهای که صبحگاهان به هوای پاک گشوده میشود، و طراوتِ شمعدانیها در پاشویهی حوض. □ چشمهای پروانهای و گُلی کوچک از شادی سرشارش ,شبانه شاملو,شبانه روز,شبانه مهریار,شبانه مهريار,شبانه های بی تو,شبانه دانشگاه تهران,شبانه چت,شبانه روز دانلود فیلم,شبانه دانلود,شبانه روزی مدرسه ...ادامه مطلب