بیداد

متن مرتبط با «آفتاب» در سایت بیداد نوشته شده است

آفتاب می شود...

  •  فروغ فرخزاد...نگاه کن که غم درون دیده‌امچگونه قطره قطره آب می شودچگونه سایه ی سیاه سرکشماسیر دست آفتاب می شودنگاه کنتمام هستی ام خراب می شودشراره‌ای مرا به کام می کشدمرا به اوج می بردمرا به دام می کشدنگاه کنتمام آسمان منپر از شهاب می شود.تو آمدی ز دورها و دورهاز سرزمین عطرها و نورهانشانده‌ای مرا کنون به زورقیز عاجها، ز ابرها، بلورهامرا ببر امید دلنواز منببر به شهر شعرها و شورها .به راه پر ستاره میکشانی امفراتر از ستاره مینشانی امنگاه کنمن از ستاره سوختملبالب از ستارگان تب شدمچو ماهیان سرخ رنگ ساده دلستاره چین برکه های شب شدم .چه دور بود پیش از این زمین مابه این کبود غرفه‌های آسمانکنون به گوش من دوباره می رسدصدای توصدای بال برفی فرشتگاننگاه کن که من کجا رسیده‌امبه کهکشان، به بیکران، به جاودان...کنون که آمدیم تا به اوج هامرا بشوی با شراب موج هامرا بپیچ در حریر بوسه‌اتمرا بخواه در شبان دیر پامرا دگر رها مکنمرا از این ستاره‌ها جدا مکن .نگاه کن که موم شب براه ماچگونه قطره قطره آب می شودصراحی سیاه دیدگان منبه لالای گرم تولبالب از شراب خواب می شودبه روی گاهواره‌های شعر مننگاه کنتو میدمی و آفتاب می شود..Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها